رازگاهان


رازگاهان


عشق می ورزم به آن عشقی که آغازش تو باشی
حسد ورزم به آن لیلی که مجنونش تو باشی

گوش می گیریم به آوازی که در وصف تو باشد
شعر می گویم به آن شعری که معنایش تو باشی

مریض و زخمی و رنجور از دست سلاطین
کوچ می گیرم به آنجا که سلطانش تو باشی

نخوانم محرم رازم در این عالم دگر کس را
که تنها آگه از رازم در این عالم تو باشی

بگویم کاروانان را که در راه بیابانند
به مقصد می رسد آن کس که مقصودش تو باشی

به هر گم کرده راه کز من نشانی از تو می خواهد
صلیبت را نشان گویم که فانوسش تو باشی

در این تک راه نورانی که تک راه مسیحائیست
بهشت را بیابد هر که ملجایش تو باشی

خوش آن شب زنده داری را که از بهر تو بنشینم
خوشا آن رازگاهانی که همرازش تو باشی

خوشا آن قاصد و پیکی که از سوی تو می آید
خوش آن نامه پیامی که سر آغازش تو باشی

خوش آن هستی و راستی را که از روح القدس گیرم
خوشا آن خواب شیرینی که رویایم تو باشی

مقدس کن مکانی را که با نام سماء دادی
در آن معبد دعا گویم که معبودش تو باشی

مبارک باد آن شعری که الهام از تو می گیرم
که پر معناست حرفی که الف یااش تو باشی

شروین نیکو